دوباره ...قم؛ شهر بی دفاع


این شهر زنده است

تشییع جنازه آقای منتظری

امروز، 27 مهرماه 1389، قم هشتمین شهر پر جمعیت ایران آماج هجوم مزدورانی بود که به زور دروغ و پول شهر مظلوم را به تصرف کوتاه مدت خود در آوردند تا دیوان مشروعیتی لحظه ای و دروغین بیابند.

شهر قم و مردم آن در دستان سرد و پیر و پلشت اسلامیون همیشه مرا به یاد فیلم "رم شهر بی دفاع" ساخته روبرتو روسیلینی می اندازد که داستان شهر رم در زیر چکمه های نظامیان فاشیست آلمانی را روایت می کند ... همین تعبیر مرا بدانجا می برد تا بگویم و بنویسم "قم شهر بی دفاع".

شهر قم بدون اینکه به خودی خود مردمی خشک مذهب داشته باشد، بیشترین جداسازی های زن و مرد در اماکن عمومی را داراست، از بانک و اتوبوس و دانشگاه و فروشگاه گرفته تا پارک ها و ادارات. (بماند که این جداسازی هیچ وقت شامل طلاب و آخوندها نمی شود و آنها در رفت و آمد به بخش های مربوط به زنان آزادند).

جو خشک حکومت نظامی و مذهبی در شهر قم به گونه ایست که این شهر را به بیمارترین و جرم خیز ترین شهر ایران تبدیل کرده است و سالهاست که بودن شهر قم در صدر آمار جنایت، تجاوز، طلاق، زنا، عرضه فیلم های پورن، اعتیاد، ایدز... امری عادی محسوب میشود.

با این همه جوانان این شهر و اندیشه آنان فاصله ای تاریخی و عمیق با نسل قبل خود دارند. جوانانی که آنچنان به افکار معیوب روحانیان اسلامی پابند نیستند.

امروز خامنه ای در حالی به شهر قم وارد شد که هزاران هزار نفر از تهران و شهرهای اطراف با همه امکانات به این شهر آورده شده بودند تا رژه مشروعیت دیکتاتور کامل باشد. رادیو تلویزیون ساعتها بطور زنده و غیر زنده تصاویر حضور مزدوران را به نمایش گذاشت تا بگوید که جمعیتی که مشتی است از خروار عاشقان ولایت ( و در حقیقت بیشتر از همه آنها) به استقبال آمده اند.

به نظر میرسد اینان، تشییع منتظری بر دوش مردم قم و تهران را فراموش کرده اند که بار دیگر به آنها "نه" می گفتند. تشییعی که کسی آنرا در بوق نکرده بود، تا توانستند در زمان آن تغییر ایجاد کردند و در برخی ساعات به بستن راهها پرداختند، اما شد آنچه که بایست میشد.

تشییع جنازه آقای منتظری

تشییع جنازه آقای منتظری

در این بین خامنه ای از واقعه عاشورای 88 هم سخن به میان آورد تا ترس خود را پنهان نکرده باشد، و مردم مظلوم در روز عاشورا را "میکرب" نامید. و همچنین از انتخابات گفت که چه شوری داشت و نتایج آنرا پنهان داشت. گویا قرار نبود که ببینید و جرات آنرا نداشت به یاد بیاورد چگونه رای مردم را خود به سرقت برده است و روز عاشورا روزی بود که مردم به مظلومیت رای خود را طلب می کردند. یکیشان رای همین مردم شهر قم، که نتایج نظرسنجی پیش از انتخابات نشان میداد که احمدی نژاد در این شهر پر تبلیغ و دروغ چه مایه طرفدار دارد.

نتیجه نظرسنجی نیروی انتظامی درباره رای احتمالی مردم شهر قم

مردم قم، این شهر بی دفاع، همیشه به چشم مردمی خشک مغز و متعصب دیده شده اند، اما نه اینچنین است که میپنداریم. و اگر آزادی بود، مردم این شهر چونان دیگر شهرهای ایران در شمال و جنوب و شرق و غرب تشنه آزادگی دانایی اند....اما صد افسوس که نفرین کثیف تاریخ و روحانیت پلشت اسلام این شهر را خانه عنکبوت خود ساخته است. روزی را اما آرزو میکنم تا آزاد ببینم این شهر را که قدمتی 2000 ساله و ریشه ای در تاریخ پر شکوه ایران دارد.

نیست کسی که ما را بگوید؛ نه نیمایی ،نه شاملویی، نه فروغی، نه اخوانی


{یاد روزهایی که از چشمم نمیروند}*

چشمانم می سوزند...گلویم نیز... دود و گاز و صدای گلوله، تنگ کرده است خیال خیابان را...شعار میدهیم و میدویم... هر گوشه، کُشته ای... هر گوشه مادری نشسته به سوگ گوشه یِ دلی...هر گوشه کسی تپیده در خون و نفس بریده...نه تلاشی حتی به گریز دیگر.

صدای گلوله ...فریاد خبرهای تلخ از خیابانهای دیگر...

اتوبوس می ایستد در روبروی ما...با صدها موتورسوار در اطرافش...پیاده می شوند...حمله میکنند...زنی در کفن سیاه زیر ضربات باتوم دفن میشود...جوانی دیگر را برادرانش بر دوش خسته میکشند...

چشمانم میسوزند ...گلویم نیز...دوباره فریاد ها بگوش میرسد...مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند...و دوباره حمله رندان و صدای گلوله...

سنگین میدوم از سنگینی جسمی بر دوش...نفس به اختیارم نیست که بالا بیاید ...به کوچه ای می پیچم با کوله باری که سرد میشود آرام آرام ...در باغی هستم... گورستانی.... پایین پای مزار شاملو در امامزاده طاهر...کنارتر مزار نیما در یوش،... آنطرفتر مزار اخوان ثالث در توس غریب فردوسی... اینسوتر مزار فروغ در ظهیرالدوله، بالا تر مزار دهخدا در ابن بابویه..همه یکجایند...از پا می افتم از جان سرد و سنگین بر دوش...

ضجه میزنم...با گلویی ام که نیست...." پاشو ما رو بنویس...پاشو ما رو بگو" صدای گلوله و فریاد زنان نمی ایستد

بی گلویی فریاد میزنم..." تو رو خدا پاشید ما رو بنویسید... نزارید ما بمیریم....تو رو خدا "

بوی دود و گاز صدا و چشم نمیگذارد... جان سرد بی نفس را در میانه شان میگذارم...هق هق بی گلویی امان نمیدهد: " تو را به خدا ما رو بنویسید...پاشید نزارید ما بمیریم...پاشید ما رو بگید".

خنکای آب و لرزش سرد ...پدر بالای سر من است...مادر هم...با چشمان خیس...خواب آنروزها فریاد های بی حد داشته است گویا....هق میزنم در آغوش پدر از کابوسی که تمام نمیشود...هق میزنم... با گلویی ام که نیست...


حسین آستانه

*خواب تلخ دیشب من بود

برای هم جوک بسازیم... ولی احمق و دروغگو نباشیم

این روزها مطلبی رو با عنوان " يه روز يه تركه يه لره يه رشتيه" دوستان بارها برای من فرستادند....در جاهای مختلف هم این مطلب رو زیاد دیدم اینروزها....نویسنده بیسواد و تاریخ نخونده اش هم خیلی احساساتی بوده... البته با قصد خیر ... اما...د

ایشون میگه: " یه روز یه ترکه، اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد! جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو.. ، برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.. ."

... اما یه روز یه ستارخان و باقرخانی بودند که اومدن تهران... بعد از مدتی بهشون گفتن بابا دستتون درد نکنه... حالا دیگه ترک بازی در نیارید و هر روز از اینور شهر با کل گروهتون یورتمه نرید اینور و اونور شهر...نظم و ترتیب شهر و آسایش مردم رو به هم نزنید...حالیشون نمیشد..... اسلحه شون رو هم کنار نمیگذاشتند حتی بعد از به حکومت رسیدن مشروطه خواهان... این شد که مجبور شدن با زور سر جاش بشوننش....باقرخان هم که توسط طالبانی های کردستان کشته شد.. اصلا موافق آزادی و مشروطه نبود و بیشتر با آخوندهای ضد مشروطه حشر و نشر داشت... بخش مهمی از انگیزه ستارخان هم مشکل شخصی اون با نظام قاجار بود که برادرش رو اعدام کرده بود و یا میخواست اعدلم کنه...تقریبا یه جمله از ادعای حرفهای این نویسنده هم درست نیست

نویسنده فرمودند که :" یه روز یه رشتیه.. ! - اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد ..."

اما ...یه روز یه میرزاکوچک خان بود که یه خرده دیگه بهش رو میدادن، پریده بود بغل روسیه تا حکومت عادلانه کمونیستی برقرار کنه و یه قسمت دیگه از خاک ایران رو به اسم آزادیخواهی از ایران جدا کنه... ایشون خودش رو رهبر جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران و " جمهوری سرخ گیلان" میدونست یا به این عنوان شناخته میشد...البته شاید هم ندانسته به این دام افتاد......ولی اگر این اتفاق می افتاد تجزیه زودهنگام ایران جز به نفع کشورهای خارجی نبود...نویسنده اون مطلب انقدر بیسواده که نرفته ببینه که اتفاقا در اونزمان رضاخان در ایران تنها بدنبال برقراری جمهوری بوده و نه اون خزعبلاتی که ایشون فرمودن. بعدم که جناب آقای با ادب و با اخلاق... اون گاو وحشی اگر نبود... شما الان داشتی دنبال بابات گوسفند میچروندی...

و اظهار فضل فرمودند که :" یه روز یه لره بود، کریم خان زند. ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز می كرد."

اما ...کریم خان زند اصلا لر نبوده و بیشتر و در اصل کرد بوده... فقط کمی مطالعه این رو ثابت میکنه

طایفه زند نام یکی از طوایف لک است. اصالت طوایف زند بر می‌گردد به لک‌های کوچ رو که در الشتر زندگی می‌کرده‌اند. لک‌های الشتر از نسل امرای حسنویه که از کردهای شهرزور بوده و به این منطقه مهاجرت کرده‌اند میباشند. کریم خان زند و لطفعلی خان زند پادشاهان سلسله زندیه از افراد مشهور این طایفه هستند. جمع کثیری از زند در زمان صفویه به ملایر و دره گز خراسان تبعید شدند. طوایف زند در ایّام تسلّط عثمانی‌ها بر مغرب ایران در عهد افاغنه گاهی بر ترکان می‌تاختند و زمانی بر افغانان. اتفاقا کریم خان در جلب حمایت طوایف لر توفیق چندانی نداشته است.

منظور اینکه برای یه حرف خوب و نه لزوما درست نباید از خودمون شعر ببافیم.... ببشتر جوکهای درباره ترک ها و لر ها و قزوینی ها و آبادانی ها و کردها رو خود مردم این شهرها میسازن... خب حتما دلشون میخواد بخندند... به بقیه چه...مثل آبادانی های با صفا که خودشون روزی 10 تا جوک برای خودشون میسازن...یا آذری زبانهای عزیز که قطعا با ساختن جوک برای خودشون قصد تفرقه با خودشون رو ندارن...احمقانه تر اینه که فکر کنیم مثلا دولت های بیگانه بدست رضاخان این نوع جوک ها رو باب کردن... پس باید رضا خان یه 500 سالی عمر داشته باشه... چون بعضی جکها درباره قزوینی ها و لر ها و ترکها... تاریخشون به 500-600 سال قبل میرسه... عبید زاکانی هم جزو ساواک بوده... چون طی یک برنامه مدون... برای خیلی شهرها و لهجه ها و شغل ها جوک ساخته

در همه کشورهای دنیا جوک گفتن با لهجه و یا برای مردم بعضی شهرها مرسومه... اینایی که در کشورهای دیگه زندگی میکنن میتونن اینو تایید کنن...پس هیچ خری نیومده که اتحاد مقدس ما رو بشکنه...فقط ما آدمهای احساساتی بیسوادی هستیم که نمیریم مطالعه کنیم... و یه چیزهایی هم گاها مینویسیم ارواح عمه مون.

تا حالا جوک کسی رو نکشته... و هیچ کس جوک نمیسازه که به یه زبان یا شهر توهین کنه... این شهرها و کارکترها ... سمبل آدمهای ساده، ساده لوح؛ خودبزرگ بین، خسیس و ... هستند... نه سمبل شهرها و اقوام و زبانها..... ولی دروغ و حماقت آدمهای زیادی رو کشته... حماقتی که معتقده رمز دوستی و اتحاد ما جوک نساختن بوده...حماقتی که میگه ما برای این جوک میگیم که قصد توهین به هم رو داریم... حماقتی که میگه همه این جوکها نتیجه دستهای بیگانه در روح ماست...حماقتی که معتقده ما از روی عمد به همدیگه می خندیم... و برای تحقیر همدیگه جوک میسازیم...این حماقت ها... تمومی نداره.

جوک بگیم درباره هم و بخندیم بهتر از اینه که با حماقت سطح این جوک ها رو تا عمق و بطن تفاوت های زبانی و قومی توسعه بدیم... نگران هم نباشیم که به اصفهانی ها برمیخوره مثلا... بنده بعنوان یک اصفهانی مجوز میدم به شما درباره دید مقتصدانه و خساست ماها تا آخر عمرتون جوک بسازید....چون میدونم هیچ چی ته دل شما هموطنان من نیست... ولی گول حرف های احمقانه رو نخورید.

احمدی نژاد: پایین آوردن ارزش ریال استراتژی ملت ایران است


"دنیا بداند که ما انقدر ارزش ریال را پایین میاوریم که صادرات دنیا به ایران قطع شود، و انقدر کارخانه هایمان را تعطیل میکنیم که هیچ کس در دنیا هیچ چیز برای استفاده نداشته باشد و همه از گرسنگی بمیرند... و این وعده الهی و استراتژی ملت ایران است."

فالس نیوز- احمدی نژاد بامداد امروز با دیدار با خودش در آیینه اظهار داشت:" شما ملت ایران، شخصیت برجسته ای در دنیا هستید، شما دارید دنیا را مدیریت میکنید".

رییس جمهور منتخب در حالیکه انگشت دماغی خود را با زیر شلواری پاک میکرد، بعنوان حرف اضافه اظهار داشت:" شما ملت ایران، کاری کرده اید که دولتهای بزرگ دنیا دیگر سر جای خودشان هم نتوانند بنشینند (اشاره با ترک صندلی ها در سازمان ملل) چه برسد به سر جای دیگران. امروز روزی است که شما بعنوان نخبگان مدیریت جهان در همه جا شناخته میشوید و برای بیانات شما 2 میلیارد و خرده ای کامنت میگذارند، که میشود 63 درصد دنیا".

وی در حالی که در جلوی آیینه سوراخ ..ون خود را از روی زیر شلواری میخارید افزود:" شما ملت ایران توانستید 63 درصد ایران را به 63 درصد جهان صادر کنید.... و از همین جا معلوم میشود که دول های بزرگ... نه... دولت های بزرگ فهمیده اند که ملت ایران در یک میلیاردم ثانیه 63 درصد تولید میکنند و ما نیازی به غنی سازی 20 درصدی آنها نداریم".

رئیس دولت ایران ضمن درآوردن زیرشلواری و پوشیدن شلوار بیرون، ضمن تکاندن شپشهای جیب شلوار اضافه کرد:" اینجوری ها هم نیست که شما مردم ایران ورشکست شده باشید. دول ها ...نه ...دولت های بزرگ دنیا شما را تحریم کردن... شما ملت ایران گفتید که به یه ورش... بعد خودشان آمدند و پیغام فرستادند در قاطی نامه هایی که به من میرسد که .." به کدوم ورش"؟. من همین جا اعلام میکنم که منت کشی نکنید.... نگذارید که ملت ایران شما را تحریم کند تا شما 150 درصد دنیا همه تان از گرسنگی تلف بشید".

وی اضافه کرد:" ملت ایران امروز خودش دارد یواش یواش قیمت ریال را پایین میاورد تا سهم صادرات ایران در منطقه برود بالا و خشتک دشمنان انقلاب بیاید پایین. این یک دستاورد بزرگ برای ملت ایران است"

{غریو تکبیر ملت ایران (شخص خودشان) و در ادامه غریو " خفه شو خل و چل" همسر رییس جمهور}

ایشان گوشزد کرد:" همین کار را چین با امریکا کرد و نتیجه نداد، اما ما میکنیم و نتیجه میدهد تا بفهمند که کی دارد کجا چی چی را اداره میکند."

در خاتمه ایشان ضمن بازدید نهایی خود در آیینه گفت:" ای مرده شور قیافه ایکبیری پوفیوز شما را ببرد که میخواهید دنیا را اداره کنید، ای شاشیدم به اون دنیایی که شما آنطرف میز مذاکره اش نشسته باشی، برو گمشو بیرون مرتیکه خل و چل. از جلو چشمم گم شو تا نیومدم جرت ندادم."

شاهدان ادعا کرده اند که 2 جمله آخر را خانم رییس جمهور ادا کرده اند که دفتر رییس جمهور ضمن تکذیب خبر، اسناد آن را برای انتشار به فالس نیوز ارسال کرد.