"اسماعیل نوری علا" متنی نوشته اند با عنوان "میرحسین موسوی، محیل و قدرت پرست یا ساده و گیج؟". مثل همیشه درازگو و کم نکته. هنوز نفهمیده اند که مخاطب امروز، نسل جدید و یا حتی قدیم و مشتریان دنیای مجازی حوصله خواندن مقاله ای 3-4 صفحه ای بر مونیتور را ندارد.
نویسنده در این متن جرم موسوی را به خاموشی کشاندن جنبش سبز دانسته است، با کلی گویی های مرسومی که از یک روشنفکر بی علم غرغرو سراغ داریم.
در مقابل همه مقاله نوری علا چند سئوال می پرسم تا به نوری علا و همه کسانی که در خارج از ایران اندکی مانند او می اندیشند بگویم، شما هنوز روشن نیست که حتی عضو این جنبش باشید، چه برسد که اینچنین طلبکارانه به کسانی که تحت شرایط مرگبار درون ایران حرف می زنند بتازید.
1- امروز در ایران کسی دیگر انقدر دیوانه نیست که برای ایدئولوژی و یا حتی آزادی بمیرد، مگر اینکه از نتایج عمل خود برای کشورش مطمئن باشد. شما هم اگر 31 سال زیر ظلمی مطلقه فقیه زندگی می کردید این را می فهمیدید. نسل امروز نسل عقب افتاده شما نیست که که بخاطر بهشت خمینی (که قتل عام در زندانها شد) و عدالتخواهی پوچ چه گوارا (که زندانهای کار و مرگ مردم کوبا شد) و عقاید بی ریشه شریعتی ها (که هر روز بی ریشه بودنش بیش از پیش روشن می شود) وطنش را بفروشد و جانش را به رایگان فدا کند. بنابراین هیچ وقت هیچ کس انتظار نداشته باشد که جوانان این کشور بخاطر وطنی که جز ظلم و بی عدالتی و دروغ به آنها نداده است پا بر روی مین های ولایت مطلقه ظلم بگذارد و راه چوبه های دار را بر خود هموار کند. اما شما انقلابیون گریخته از ایران در طول این یکسال چه کردید؟؟ شما که از روستاهایتان به بهترین دانشگاههای دنیا رفتید، انقلابی شدید و وطنتان را به یک سناریوی احمقانه فروختید؟! جنبش سبز ایران زیر تیغ های کشیده وحشیان هیچ وقت حمایتی درخور از سوی مهاجران خارج از کشور نداشته است. کدام تظاهرات ایرانیان خارج از کشور در طول این یکسال از 5000 نفر تجاوز کرده است؟؟ آیا ما در فرانسه 5000 ایرانی پناهنده داریم؟؟ در سوئد چه؟؟ در انگلستان چه؟؟ در کجای اروپا و امریکاست که کمتر از 100 هزار پناهنده سیاسی ایرانی وجود داشته باشد؟؟ کجایند این خیل انقلابیون و روشنفکران و سیاست بازان عدالتخواه فراری که زحمت یک به خیابان رفتن که هیچ، زحمت بستن پارچه ای سبز به دستشان را هم به خود نمی دهند. فرزندان اینها چرا چه گوارا نمی شوند که نیم ساعت جلوی سفارت های ایران با رشادت!! بایستند، در حالیکه در کنسرت هر خواننده ای 10 ساعت در صف بلیط و 5 ساعت سرپا می ایستند؟؟ انقلابیون 57 و فراریان از کشور حتی 1 درصد تظاهرکنندگان در خارج از کشور نیستند و باز هم دانشجویان ایران، مردم عادی و نسل های جوان گریخته از وطن در این تظاهرات ها پیش قدم هستند که ما در ایران سپاسگزار آنها هستیم و به آنها افتخار می کنیم. شما که حتی تاثیری بر 200 نفر آدم اطراف خودتان را در سرزمین های امن و آرام ندارید که آنها را برای فشار بر ج.ا در یک تظاهرات جمع کنید، هیچ حقی ندارید از هیچ کس درون ایران خرده بگیرید. از هیچ کس.
2- موسوی و کروبی به زعم شما در ایران هیچ نمی کنند، جز خاموش کردن شعله جنبش سبز. از نظر من که در ایرانم، دست و ابزاری هم برای شعله ور کردن آن ندارند. چند حزب نیمه جان بود که تعطیل شد و از آنها انتظاری نیست. اما شما در خارج ایران چه کردید؟؟ شما، با آنهمه احزاب رنگ به رنگتان؟ کدام حزب شما (که هر کدام در توهم خود 10 میلیون عضو دارند)، یک تظاهرات بزرگ 10 هزارنفری به حمایت این جنبش راه انداختید. کدام حرکت را برای روشن کردن افکار عمومی جهان رهبری کردند؟ کدام پیام مهم را در رسانه های جهان به نفع جنبش سبز منتشر کردند؟؟ اگر ما در ایران 100 بار در انتخابات مجله تایم شرکت می کنیم تا نامی کوچک از ما در حافظه مردم جهان بماند از فریبکاری ما نیست، از کم کاری و بطالت شما و احزاب و گروههای شماست که در آنسوی امن مرزها نشسته اید و ما نمی بینیم که تلاشی کنید تا صدای ما در جایی منعکس شود؟ شما حقی برای قضاوت مردم ایران ندارید. هیچ حقی.
3- از نظر نوری علا مهندس موسوی بی رغبت ترين و اتفاقی ترين و نابجاترين «رهبر» ممکن برای جنبش سبز بوده است. هنوز یادم نمی آید که او اعلام کرده باشد که رهبر است، یا مردم پذیرفته باشند که او رهبر است. این نسل نسل شما نیست که با ادعای هر بی سوادی افسار خود را به او بسپارد. شما زیادی از ایران دور شده اید، با مغزهایی که در سال 57 منجمد شده است. اما شما چه کردید برای رهبری این جنبش در خارج از کشور؟ البته کارهای بزرگی کردید. در طول این یکسال هر کدام از شما روشنفکران و سیاست بازان و حزب فروشان دوستان و همفکران خود را برای رهبری کاندید کردید، تا تکلیف مردم ایران پس از آزادی احتمالی روشن باشد که باید به چه کسی کولی بدهند. زهی هوش و خرد! آقای علا، بگویید چرا در این یکسال که مردم زیر باتوم و شکنجه فریاد می زدند و خیابان ها را به تصرف در می آوردند؛ چرا شمایان بیماریهای پنجاه و هفتی خود را کنار نگذاشتید، با دیگر احزاب و سیاست بازان به گفتگو ننشستید و نماینده ای را ( نه رهبر) برای حمایت جنبش سبز و سخنگویی این جنبش در خارج و سازماندهی تظاهرات ها انتخاب نکردید؟ چرا هیچ وقت سیاست بازان و رهبران حزبی و روشنفکران را در صف تظاهر کنندگان در خارج از کشور نمی بینیم، یا بسیار به ندرت می بینیم؟؟ چرا شما بعد از 31 سال زندگی در یک فضای آزاد حرف زدن با یکدیگر و مذاکره را یاد نگرفته اید؟؟ چرا کاری نکردید که مهاجرانی یا مخملباف، سر خود ادعای رهبری جنبش سبز در خارج را نکنند. شما که هیچ کار نکردید که رهبری این جنبش اشتباه نباشد، هیچ حقی برای قضاوت درباره نمایندگان و چهره های این جنبش ندارید. هیچ حقی.
آقای نوری علا، هر وقت آموختید خردمندانه سکوت کنید و بی اندیشه سخن نگویید و بیش از گفتن، بشنوید، شاید بتوانید صدای زجر واقعی مردم ایران را بشنوید. روشنفکری که درباره همه چیز اظهار نظر می کند، در نگاه امروز نسل من، با آن شیخان مذهب فروش که درباره همه چیز سخن می گویند و از هیچ چیز دانشی ندارند تفاوتی ندارد.
شما همانقدر حق ندارید درباره مردم ایران سخن بگویید که آنها.
یوسف آستانه
ساری/مازندران
8 comments:
آقای آستانه
توی ساری ده هزار ایرانی نبود که بخاطر گم شدنه رای هاشون بیان و اعتراض کنند؟ مگه فقط تهران به مهندس موسوی رای داده بود؟
من از شما میپرسم، حال که بهر دلیلی توی ساری و خیلی جاهای دیگه ایران نشد تظاهرات برپا بشه آیا نشون میده که مردم این نواحی بیخیال هستند و بهمین دلیل حق ندارند انتقاد کنند و یا گذشته و رفتار کسی که بهرحال در دوره ای در این نظام شاغل بوده قضاوت کنه؟
دوست عزیز کمی آهسته تر. همه ایرانیان محق هستند.
من خودم خارج از ایران هستم. البته ۱ سال هست ولی کاملا با نظرت موافقم. نشستن جای گرم و نرم و راحت هی میگن لنگش کن! آقا جان خودت بلدی پاشو برو ایران شور بده حرارت بده! نمیشه بشینین پشت کامپوترهاتون تو امریکا، انگلیس و آلمان و ... هی نظر بدین که آخه.
البته من با آقای آستانه موافقم ولی بهتر بود ایشان همان ادبیات آقای نوری علا را تکرار نمی کردن در ضمن عیب دیگر مقاله آقای نوری این بود که ایشان فقط متهم کردن من هیچ راهکاری در مقاله ایشان ندیدم که اگر جای آقای موسوی بودن چیکار می کردن
آریو جان
شما از وضغیت شع=هرستانها خبر نداری. اطلاعات کم، عدم دسترسی به اخبار درست، فقر، بیکاری، فشارهای اجتماعی و سیاسی و...
افراد خارج از ایران آزادند، اما اگه توی یکی از شهرستانهای ایران یکی رو بگیرن همه خانواده اش رو به لحاظ اقتصادی و اجتماعی از بین می برن.
قبول کن که شرایط شهر مثلا ساری با استکهلم و لس آنجلس یکی نیست.
در ثانی من هزارها جوون ساروی رو می شناسم که در همه مناسبات جنبش سبز اومدن تهران و کنار هموطنان تهرانیشون شعار دادن.
یادت نره که مثلا ولیان از دامغان اومده بود تهران و الان زیر حکم اعدامه.
جناب آقای آستانه مقاله پرشورتون رو خوندم. با قسمتی موافقم و باقسمتی نه. با قسمتی که موافق نیستم شروع میکنم، اینکه شما تمام افراد خارج از کشور رو یکجا محاکمه می کنید از نظر من خیلی منصفانه نمیاد (هرچند که خودم تا حدی 3 سال پیش در مقاله ی کلاغ عقیم همین کار رو کردم و اتفاقاً اونرو در وبلاگم تکرار کردم تا مخاطب با مقایسه تغییر نگرش نویسنده رو بفهمه) اما حقیقت اینه که در میان ایرانیان خارج همانقدر باور و عدم باور وجود داره که در ایران. حال در ایران عدی علرغم اهمیت ندادن برای هزار و یک دلیل بی ربط به خیابون هم میان اما در اروپا اصلاً نمیان اما این ربطی به بودن یا نبودن در ایران ندارهو لزومی هم نداره همه ی نیرو های یک جنبش در یک جا جمع بشن که امروز میبینیم علیرغم قلع و قمع روشنفکرا هنوز طیفی ساقی مونده که حکومت ازش بترسه.ایران ملک همه ی ایرانیهاست چه در ایران باشند یانه و دمکراسی یعنی همین اجازه ی انتخاب بدبم نه اجبار.اما موافقم با نقدتون درباره ی مقاله ی جنای نوری علاء، به جز لحن بسیار تند مقاله بحث درستی رو باز کردید که جای تحلیل زیاد داره اما کمتر دقبقاًبهش توجه شده
آقای شبانکاره
اتفاقا همه ایرانیان خارج رو با یک چوب نرونده بود این مقاله. یه جاش نوشته:"مردم عادی و نسل های جوان گریخته از وطن در این تظاهرات ها پیش قدم هستند که ما در ایران سپاسگزار آنها هستیم و به آنها افتخار می کنیم."
فکر می کنم روی سخن این مقاله با سیاسی ها و پناهنده های سیاسی هست که انقلاب کردن، باعث بدبختی مردم شدن و حالا سرشون تو لاک خودشونه و تکون نمی خورن
من فکر میکنم هرچه بیشتر همه حرفهایشان را بزنند بهتر است. اگر دوست داریم که از بیماری به قول شما پنجاه و هفتی رها شویم بهتر است اجازه دهیم همه همانطور که میخواهند بنویسند و حرف خودشان را بزنند و عقیده ها و راهها شناخته شودتا باز با شور و شوق و چشم بسته و انگشت سکوت بر دهان سرنوشتمان را به دست یک گروه و یک نفر ندهییم و از چاله در آمده به چاه نیافتیم. آقای نور اعلا به رغم زبان تندش هم از همین میترسد.ایشان هم آرزوی بهروزی ایران را دارد و دلش از بخاک افتادن جوانان ایران خون است . انتقاد ایشان و نوشته پرشور شما نشانه عشق به ایران و سرنوشت ایران است نه چیز دیگر. قبول کنیم که آقای موسوی هم باید نقد شود و نقد ایشان به نفع جنبش است و بر ماست که ایشان را نقد کنیم
و نقد هایی را که به ایشان میشود با دقت و نه با بد بینی بخوانیم و بیاموزیم.
همه حق دارند حرفشان را بزنند، ولی کسی که هیچ حرکتی نمی کنه، حقی برای ایراد گرفتن از دیگرانی که حداقل یک عمل کوچک سیاسی انجام می دن نداره. اگر از آقای نوری علا یک راهکار یا عمل سیاسی می دیدیم، شاید نویسنده این مقاله انقدر تند برخورد نمی کرد.
Post a Comment