به نظر می رسد گاهی تاریخ را از زبان همه افراد موثر در یک حادثه تاریخی باید خواند تا چیزی فراموش نشود و از دست نرود. ما همیشه تاریخ را از زبان مصدق، هواداران او و یا تاریخ نویسان همفکر او خوانده ایم. در روایت این تاریخ نویسان شاه یک انگلیسی وطن فروش و مصدق یک شوالیه آزادی بخش ضد انگلیسی بوده است. ضمن احترام به مصدق برای زحماتش در طول تاریخ معاصر ایران، قسمتی از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمد رضا شاه پهلوی را در ذیل می آورم. روایت محمد رضا پهلوی کاملا با آنچه تا کنون از مصدق خوانده بودم متفاوت بود. اما به نظرم اگر هم این نکته شاه در مورد مصدق صحت داشته باشد (که با توجه به ویژگی های شخصیتی و تاریخی مصدق صحیح به نظر می رسد) باز هم نشانگر سیاستمداری مصدق است، چون می دانسته که به دلایل شرایط ویژه ایران؛ اداره کشور به هیچ وجه بدون حمایت و تایید دولت های بزرگ امکان پذیر نیست. این نکته به نظرم همان درسی بود که شاه از مصدق آموخت تا در همه طول حکومتش به امریکا نزدیک شود و تا آنجا که می تواند با تایید آنها حرکت کند.
از کتاب "پاسخ به تاریخ"
" در زمان جنگ؛ انتخابات ایران به این صورت انجام می گرفت که: مثلا صبح مستشار انگلیس با لیستی حاوی هشتاد نامزد نمایندگی مجلس به دیدار نخست وزیر می رفت؛ و بعد از ظهر همان روز کاردار سفارت شوروی نام دوازده نفر از نمایندگان مورد نظر خود را به نخست وزیر می داد.
من برای پایان دادن به این وضعیت تحقیر آمیز یکی از باصطلاح ملی گرایان را به نام مصدق- که بعدها به رهبری جبهه ملی رسید- احضار کردم واز او خواستم که اگر موافق است برای تشکیل کابینه ای دست به کار شود که بتواند سیستم انتخاباتی کشور را اصلاح کند و انتخاباتی به عمل آورد که عاری از هر گونه دخالت خارجی ها باشد. ولی با کمال حیرت دیدم که مصدق در پاسخ من قبول مقام نخست وزیری را موکول به سه شرط کرد:
1. موافقت انگلیسی ها با نخست وزیری او
2. اینکه بتواند هر روز صبح مرا ملاقات کند تا تعلیمات لازم را دریافت دارد.
3. محافظان شخصی در اختیارش بگذارم.
به مصدق یادآور شدم که چون قبلا هرگز از انگلیسی ها نظرخواهی نکرده ام در این مورد نیز کاری انجام نخواهم داد ولی اگر اصرار دارد بایستی نظر روسها نیز در این مورد کسب شود. با آنکه مصدق در جواب گفت: در ایران بدون موافقت انگلیسی ها نمی توان هیچ اقدامی کرد و روسها نیز به حساب نمی آیند، لیکن من حسین علا وزیر دربار را به سفارت انگلیس و ژنرال یزدان پناه را- که از قزاقهای قدیمی بود- به سفارت شوروی فرستادم تا از آنان نظرخواهی کنند.
روسها بلافاصله موافقت خود را اعلام داشتند اما سفیر انگلیس از قبول آن خودداری کرد و خطاب به فرستاده من گفت: شاه با اینکار سلطنتش را بازیچه قرار داده است.
مصدق هم پس از آگاهی از نتیجه دیدارهای فرستاده من از قبول مقام نخست وزیری سرباز زد و لذا نمایش مضحک انتخابات در کشور کماکان به همان صورت ادامه یافت. لیکن لازم است یادآور شوم که انگلیسی ها علیرغم اینکه موقع صحبت درباره امتیازهای دموکراسی همواره خود را بسیار مقید به رعایت اصول دموکراسی می دانند معهذا این امر را کاملا عادی و طبیعی می دانستند که انتخابات در ایران مطابق نظر و خواسته های خودشان صورت بگیرد."
No comments:
Post a Comment