کیفرخواست دادستان در دادگاه شیخ فضل الله

در نشريات مختلف هست كه روز ۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمرى شيخ فضل الله نورى را براى اعدام به ميدان توپخانه آوردند. وقتى به پاى دار رسيد عده اى از تجار آنجا ايستاده بودند كه شيخ خطاب به آنها گفت: (ما رفتيم- خداحافظ). آنها دسته جمعى فرياد زدند: به درك اسفل….
ولی دادگاهی پیشتر برای جنایات او برگزار شد. شیخ نمی دانست که سرنوشت حمایت از محمد علیشاه و زنده زنده تکه کردن مردم در میدان توپخانه و چشم درآوردن از بیگناهان به دستور او، خود او را به پای دار در همان میدان می کشاند. او را که دار می زدند فریاد شادی و پایکوبی پسرش زیر چوبه دار بلند تر از باقی مردم بود. و اما دادگاه:
دادستان دادگاه شیخ فضل الله نوری يكى از روحانيون معتبر و آزاديخواه به نام شیخ ابراهیم زنجانی بود كه به علت علاقه به آزادى و مشروطيت به هيچوجه جنبه روحانيت شيخ را در نظر نگرفت و با كمال شجاعت ادعانامه را تنظيم كرد و خواهان مجازات اعدام شد. شيخ ابراهيم زنجانى در نجف از شاگردان آخوندملامحمد كاظم خراسانى و شيخ محمد لاهيجى بود كه ادعانامه صادره او چنين صراحت داشت:
"وقتى شدت ظلم و جور مقتدرين وعالم نمايان به احكام ناسخ و منسوخ و ناحق خود و تعطيل احكام اسلام و هرج و مرج امور خاص و عام در ايران به نهايت شدت رسيد عموم خلق علاج را به مشروطيت ديدند. مظفرالدين شاه و بعد از او محمدعليشاه مخلوع اين استدعاى ملت را قبول كرده قانون و عهدنامه اساسى را امضاء كردند و جنابعالى هم با چند نفر از معروفترين علماء در استحكام اين اساس دخالت داشته و زياده از هشت ماه خودتان حاضر مجلس شورا بوديد و با حضور شما و جمعى ديگر مواد قانون اساسى نوشته شد و با تصحيح شما انجام گرديد. چه شد كه ناگهان علم مخالفت بلند كرده جمعى از اشرار را به دور خود جمع كرده و علت اوليه خونريزى پنجاه هزار نفر نفوس بيگناه گرديديد.
اگر اين عنوان حرام بود چرا خود ۸ ماه در استحكام آن كوشيدى و اگر حلال و واجب بود چرا با آن شدت مخالفت كردى؟ در حضرت عبدالعظيم هر مجمع فساد كه شد شما رئيس آن بوديد. جمعى از اوباش مفتخوار را از چند هزار تومان تا چند دينار خرج مى داديد. اگر از خود مى داديد جنابعالى مثل من در عتبات در حال فلاكت بوديد. اين پول را از كدام تجارت و صناعت و يا كسب گرد آورديد؟ به چه دليل در پيش چشم خودت فقرا و ضعفا و ايتام با كمال عسرت معيشت مى كردند و تو اين اموال فقرا را ضبط كرده زياده از عيش با وسعت در چنين مقام به اشرار مى دادى؟ اگر شما مشروطيت را حرام دانستيد و ديديد كه عموم علماء و مراجع تقليد عتبات و ساير بلاد جز چند رياست طلب دنيا پرست همه آن را واجب دانسته و اقلاً نه عشر مردم ايران در طلب آن جان مى دادند. بعد از آن كه مقدار پول ها كه گرفتيد در حضرت عبدالعظيم به مصرف فساد رسانيديد نمى دانم چقدر ذخيره كرديد؟ زيرا شما تابع اشارات بوديد. در واقعه ميدان توپخانه نمى دانم و چه مأخوذى به چه كثرت بود كه به آن شدت اقدامات وحشيانه و متجاهرانه نموديد؟ خود را رئيس اسلام ناميده با مهتر و قاطرچى و ساربان و كلاه نمدى هاى محلات و اشرار همدست شده چادر در ميدان زده در حضور مبارك شما اين اشرار مستانه فرياد (ماچاى و پلو خواهيم- مشروطه نمى خواهيم) بلند كرده و همه قسم فحاشى و رذالت كرديد و چند نفر بيگناه را كشتند و به اشاره شما از درخت آويخته چشم مقتول را با خنجر در حضور عالى درآوردند. بعد از آن كه فساد ميدان توپخانه نتيجه مطلوبى حاصل نكرد، با دست هاى مخفى كه هشياران مى ديدند در همه قسم فساد و هرج و مرج در اجتماعات و انجمن ها و مغشوش كردن ذهن محمدعلى ميرزا از شهر به باغشاه و ترتيب مقدمات تخريب مجلس شورايملى را به دست شاپشال يهودى و صنيع حضرت و مجدالدوله و حاج اسمعيل مغازه و امثال ايشان سر سلسله شما بوديد و اكثر دستورالعمل ها را شما داديد. آيا در شكستن قسم و عهد و توپ بستن به خانه ملت و قتل نفوس و هتك قرآن و زدن افترا و بهتان به وكلاى مردم بى تقصير و كشتن آن جمع بى تقصير، محمدعلى ميرزا را مصاب مى دانستيد با مخطى… اگر مخطى مى دانستيد چرا نهى نكرديد و اگر قدرت نداشتيد چرا مثل ملت علم مخالفت و اعتراض و تحصن به حضرت عبدالعظيم و جمع كردن مردم جلوگيرى از منكر و رفع فساد نكرديد؟ پامال كردن اسلحه قورخانه و تقويت فرستادن عليه شهر معتبر ايران تبريز كه چند هزار ضعفا و عجزه و اطفال و نسوان دارد و در خانه خود نشستند هجوم بر كسى نمى كردند بلكه در مقابل زور آنها از خود دفاع مى كردند. اين فرستادن توپ ها و امثال رحيم خان ها و بستن راه آذوقه بر مردم يك شهر و تخريب و غارت دهات آذربايجان و هتك نسوان… آيا سلطنت مشروعه عبارت از اينگونه كارها است و اينها را شرعى و مصاب مى دانستيد؟
در اين استبداد صغير چه پول ها از مردم براى احكام و توسط و نصب حكام و اعطاى مناصب گرفتيد و چه پول ها از مال ملت از دست محمدعلى ميرزا گرفتيد؟ اگر راست بگوئيد بايد بيش از صد هزار تومان از ميان برده باشيد.
تلگرافات و مكتوبات شما را همه در دست دارند كه القاء فساد كرده خون ها ريخته و خانه ها بر باد داده ايد و آتش به دودمان ها زديد كه هنوز دود آن فضا را تيره كرده مگر اين مردم بيچاره به شما چه كرده اند. مگر از بركت مال و خدمت ايشان محترم و مكرم و صدرنشين و معبود و مسجود و نافذالكلمه و صاحب مال و عيش و پارك نشديد؟ آيا جزاى خدمات اين مردم بيچاره اين بود؟ آيا مجدالدوله، اميربهادر، ارشدالدوله را بهتر از مرحوم حاج ميرزاحسين و آقاى خراسانى و آقاى مازندرانى تصور مى كرديد؟ چرا خود و امثال خودتان از ملاهاى رشوه گير براى سختگيرى به مردم و اذيت آنها اقدام مى نموديد؟ آزاد حرف مى زديد و هر كجا مى رفتيد. اما بندگان خدا را از اجتماع و مراوده با يكديگر و گفتن حرف منع مى كرديد. در اين سيزده ماه چقدر سرباز و قزاق مسلح در هر معبر گماشته و هر نوع اهانت و خوارى به مردم كرديد؟ شما كه خود را از رؤساى اسلام ناميده و مى گوئيد نهى از منكر مى كرديد آيا چرا ساير منكرات را رد نمى كرديد؟ آيا اين حبس ها و زجرها و گوش بريدن ها و دهانه توپ گذاردن و مهارت كردن و جريمه ها و رشوه ها و تعرض به مسلمانان و چوب بستن و شلاق زدن و شكنجه كردن و داغ نمودن منكرات نيستند؟
شما گفتيد مشروطه خواه واجب القتل است و كافر… آيا تمام رعاياى عثمانى و نه عشر ايرانى و تمام مسلمانان هند و قفقاز و مصر و آفريقا، تونس، الجزاير و تركستان و ساير بلاد كه شب و روز براى آزادى از قيد عبوديت كوشش مى كنند همه كفار و واجب القتل هستند؟ اينها به يك طرف بدترين جنايات اين كه نقشه قتل و دستگيرى را در مقام حضرت عبدالعظيم كشيديد و شبانه ريختند بيچاره ميرزا مصطفى آشتيانى و ميرزاغلامحسين و رفيقان ايشان را با موحش ترين وضعى به قتل رسانديد.
چرا بالاتر از همه جنايت ها طرح و نقشه ريختيد كه بلاد اسلام را به دست خارجه بدهيد و ديگران را بر ايرانيان حكمروا سازيد. در باطن امر اجانب را دعوت به مملكت كرديد و با كمال بشاشت و خرمى اظهار و انتشار داديد كه سالدات چنين و قزاق چنان مثل اين كه برادران عزيز خود را به ميهمانى خوانده ايد. تو بزرگوار دويست تفنگ گرفته بدست اشرار داده و در خانه خود سنگر بندى كردى كه ملت را بكشى. چرا تو با همدستان معينت و محمدعلى ميرزا در آخر وقت دعوت نكردى كه لامحاله شرف يك دودمان سلطنت را نبرده پناه به دولت اجنبى نبرد لامحاله با ملت معيت كند و يا تسليم ملت شود. آيا اين ملت نجيب گمان داشتى با او محترمانه معامله نكند)؟

No comments: