طرفهای 3 هفته پیش ماشین پژو 206 ما را جلوی در خانه یکی از اقوام در شهرک غرب دزد برد. کل داستان 30 دقیقه هم طول نکشید. رفتم بسته ای همراه با کارت دعوت یک مراسمی را تحویلشان دادم و وقتی برگشتم خبری از ماشین نبود.
به کلانتری شهرک غرب رفتیم. داستان ما برای افسرها و سربازها به شدت عادی بود. حتی خنده شان هم نمی گرفت. خیالم این بود که حتما چون در طول سال زیاد با این مسئله برخورد می کنند و اوضاع را تحت کنترل دارند تا آن اندازه خونسرد هستند. اما داستان اینطور به نظر نمی رسید.
یکی از افسرها جناب سرهنگی را صدا زد و در حالی که با چشم و ابرو به او اشاره می کرد گفت:" جناب سرهنگ امروز این پنجمیه". جناب سرهنگ پرسید:" دیروز چند تا"؟ و افسر جواب داد:" شش تا". و جناب سرهنگ خیلی جدی گفت:" خیلی خب، حواست جمع باشه". نفهمیدم برای چه باید حواسش جمع باشد، آنهم با لبخند. به افسر گفتم که قبل از دور شدن از ماشین یک پراید سفید مشکوک دیده ام که 4 شماره آخرش به یادم هست. افسر با عصبانیت به من نگاه کرد و گفت:" مگه با 4 تا شماره می شه ماشین پیدا کرد؟؟ تازه شاید پلاکش جعلی باشه". از نگاهش ترسیدم. با ترس پرسیدم:" جناب سروان، پس پلاک برای چیه؟؟ برای همینه دیگه؟؟ حالا شما یه بار اعلام کنید، شاید هنوز تو همین منطقه باشه و همکارانتون بتونن دستگیرش کنن". گفت:" نه آقا، ما که نمی تونیم ماشین مردم رو بدون حکم وسط خیابون نگه داریم و دستگیرشون کنیم ".
یاد هزاران نفر افتادم که در این مه ها بدون حکم و جرم دستگیر و به زندان رفته اند.
از آنها که کنار من در ردیف صندلی ها نشسته بودند 8 تا ماشینشان را کلا خالی کرده بودند (ضبط و پول و لاستیک و ...)، 6 تا ماشینشان سرقت شده بود و بقیه مشکلات دیگر داشتند.
از درد دزدیده شدن ماشین خودم بسیار عصبی و شکننده بودم. که صدای هق هق زن و مرد جوانی را شنیدم 3-4 صندلی آنطرفتر. از مرد جوان پرسیدم که ماشین آنها هم؟؟ با بغض گفت:" نه، خونه، همه زندگیمو جارو کردن". هق هق زن بند نمی آمد. درد خودم را فراموش کردم. از آبسردکن 2 لیوان آب آوردم برای زن و مرد. به زن دلداری دادم و گفتم:" انشاءالله دزد خانه تان را می گیرند و اموال را پس می گیرند". زن با عصبانیت در میان هق هق گفت:" پیدا نمی کنند، حمال (سرهنگ را می گفت) می خنده و می گه اینم سومیش. انگار داره درباره گوسفنداش حرف می زنه."
فکر می کنم؛ 3 خانه در یک شب! 5 ماشین در یک شب!! 8 ماشین خالی شده در یک شب!! و .... آنهم در یک منطقه. یاد فیلم غرب وحشی افتادم.
به سربازی که آنجاست از شهرک غرب و غرب وحشی می گویم. سرباز سرش را پایین می اندازد. می پرسم:" واقعا نمی شه مجرم رو با پلاک ماشین پیدا کرد؟". همونطور با سر پایین از گوشه چشم دور و برش را نگاه می کرد گفت:" اگه بخوان، 5 دقیقه ای پیداشون می کنن". گفتم" پس چرا...؟؟ نگذاشت حرفم تمام شود و گفت:" حالا دیگه!" یعنی دیگر نپرس.
ساعت نزدیک 4 عصر بود. افسر مرا صدا کرد و گفت که پرونده ما تکمیل شده و فردا به دادسرا ارسال می شود و ما باید ساعت 8 صبح در دادسرا باشد و برای اینکه دلگرمی هم داده باشد با خنده گفت:" قصه نخور، بیمه کند حمایت". (منظورش اشاره به شعر تبلیغ های شرکت های بیمه بود). گفتم:" خانه آن بنده های خدا چی؟؟" اخم کرد که:" شما فکر خودت باش".
بیرون از کلانتری به همان سرباز برخوردم. از داستانهایی گفت که باور نمی کردم. از صدها ماشین و خانه که در هر ماه سرقت می شود. در همان بین از پاسداری گفت که در پونک باختری دخترش را در خانه به علت داشتن دوست پسر کشته بود. و گفت که دستگیر نشده آزاد شده است به این دلیل که هم پاسدار بوده است و هم پدر حق دارد بچه اش را بکشد.
پرسیدم چرا دزدها را نمی گیرند؟؟ گفت:" نمی گیرند که هیچ، آزادش هم می کنند. دو هفته پیش در یکی از کلانتری های پایین تر یک نفر یک دزد را که بیش از 30 خانه را خالی کرده بود شناسایی می کنه و وسط خیابان باهاش درگیر می شه و خلاصه با بزن بزن میارش کلانتری. اونی که دزد رو گرفته بود جانباز شیمیایی 70 درصد بود (از ریه اش گویا 25 درصد باقی مانده بوده بر اثر گاز خردل). نرسیده به کلانتری جانباز رو دستگیر می کنند به جرم زدن یک سیلی به اقای دزد و می اندازنش زندان. آزادش نمی کنند تا وقتی آقای دزد رضایت میده. یعنی اصلا نمی پرسن که جانباز بدبخت راست می گه یا دروغ."
گفتم:" حالا تو از کجا می دونی واقعا طرف دزد بوده؟؟".
خندید و گفت:" با بچه های اونجا هم دوره ایم، گفتن اصلا یارو 10 تا سابقه داره. می شناختنش، ولی دستور داشتن و باید آزادش می کردن. من هم دیدم عکساشو، شما اگه تو خیابون این دزده رو ببینی فکر می کنی تو جانماز بدنیا اومده و تو بیت رهبری کار می کنه".
سرباز که ماههای آخر خدمتش را می گذراند می گفت:" اینجا در شهرک غرب چون همه وضعشان خوب است دزدی زیاد است و کلانتری ها هم کاملا سارق ها را می شناسند و کار در بعضی جاها به پوشش و حمایت عملیات دزدی می رسد. در محله های پایین مثل نظام اباد و غیره کلانتری ها کاملا توزیع و پخش مواد مخدر را کنترل می کنند". پرسیدم یعنی خودشان توزیع می کنند؟؟ گفت:" نه دقیقا، ولی سراغ قاچاقچی های اصلی و توزیع کنندگان عمده نمی روند و سهم می گیرند، چون خود توزیع کنندگان روابط عجیب و غریبی با بعضی مراکز قدرت و مساجد و ... دارند".
پرسیدم:" فکر می کنی ماشین من پیدا می شه؟". خندید و گفت:" گوش نمی کنی دارم بهت چی می گم؟؟!! قیدشو بزن، شاید 3-4 ماه دیگه اتاق داغونش گیرت بیاد، تو فکر رفتن دنبال بیمه باش تا پولتو زنده کنی، عمرا اینا برن دنبال دزد و خلافکار".
دیشب دوباره از خانه آن قوم و خویشمان در شهرک غرب به من زنگ زدند که تمام طلا و جواهر و پول همسایه پایینی را زده اند. در روز روشن. زن خانواده که زنگ زده بود به من، خیلی ترسیده بود و صدایش می لرزید. قرار شد برایشان قیمت خرید و نصب در ضد سرقت را بپرسم و در همین هفته نصب کنم. در ضد سرقت، روی در آهنی کرکره ای! باز هم احساس امنیت نمی کند آدم.
آرمین.ن
3 comments:
باید منتظر بدتر از اینها هم بود..این دزدها همون کسانی هستن که بعد از سوخته شدن و زیادی دونستن به عنوان دزدانی در لباس نیروی انتظامی و جعل حکم!!! محکوم میشن و تو بوق و کرنا اسمشون رو میشنویم.واقعا متاسفم.
ممنون پریسا جان که اینقدر سریع مطالب ما رو با حوصله می خونی و نظر میدی. دوستت داریم.
خسته نباشي رفيق!من پارسال ايفونم رو دزد برد شناسايي شد و تحويلش هم داديم(داييم تو قهوه خونه گرفته بودش!)توي كلانتري يه خورده به استين كوتام گير دادنو طرف رو 12 ساعت بازداشت دادن و بعدشم سند گذاشت اومد بيرون!البته 450تومن هم جريمه شد،ولي گوشي من الان بعد از يه سال هنوز بر نگشته!جريمه رو هم كه دولت بر ميداره....به نظر من هم برو دنبال بيمه!
Post a Comment